کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : مهدی رحیمی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

بس که با خود ماتم از کرب و بلا برداشته            بوی غصه کوچه‌های شام را برداشته
این دوتا تا عرش بالا رفته که گلدسته نیست            زینب است و دست های بر دعا برداشته


در حـقیـقـت چهـرۀ آئـیـنۀ کـرب و بلا            با وفـور اشک های خود جلا برداشته

کوچه و محراب و خون تشت را دیده، ولی            چون عمود نیزه را دیده ست تا برداشته

گویـیا بر چهـرۀ زینب زده آن بی‌حـیا            خیزران را وقتی از تشت طلا برداشته

طاقتش دیگر شبیه سالهای پیش نیست            غصه‌های خویش را از هم جدا برداشته

پهن کرده دور بستر گریۀ یک عمر را            کوله باری را که از کرب و بلا برداشته

تا همین اندازه می‌گویم که کوه اهل بیت            چند وقتی می‌شود با خود عصا برداشته

: امتیاز

مدح و وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مسمط

به مـدیـنـه خـبـرِ سوخـتـنـش را نبرید            آه در سـایـه بـیـائـیـد تـنـش را نـبـریـد
پیشِ او نامِ حـسین و حسنـش را نبرید            از روی سیـنۀ او پیـرهـنش را نـبـرید


بگـذاریـد که راحت بدهـد جـان زینب

هرچه کردند نـسوزد دَمِ آخـر که نشد            یا کمی کم بشود گریۀ خواهـر که نشد
یا به عباس نگـوید غـمِ معجـر که نشد            یا نخواند نَفَـسی روضۀ حنجر که نشد
چه پریشان شده امروز، پریشان زینب

بی‌نَفس مانده و بالایِ سرش نیست کسی            روبه قبله شده و دور و برش نیست کسی
تا بگیرند زیرِ بال و پَرش نیست کسی            یا بگیرند خبر از جگـرش نیست کسی
زیرِ لب داشت حسینیم سَنَ قوربان زینب

یادش اُفتاد خودش دید پرش را بُردند            دیـر آمد سـرِ گـودال سـرش را بُـردند
با سرِ نـیـزۀ سرخـی پسرش را بُردند            زودتر از زن و بچه خبرش را بُردند
می‌دَودَ در وسطِ خـیمۀ سـوزان زینب

یک طرف داشت سنان باز زنان را می‌زد            یک طرف حرمله هم پیر و جوان را می‌زد
هـمـۀ قـافـلـه را دخـتـرکـان را می‌زد            جای شلاق به تن چوبِ کمان را می‌زد
تک و تنهـا شده با جمعِ یتـیمان زینب

چه کند، مادری از طفل نشان می‌خواهد            کودکِ بی رَمَـقی تکـۀ نـان می‌خواهد
دختری آمده از عـمّـه توان می‌خواهد            راه رفتن به رویِ آبله جان می‌خواهد
می‌رود تا برسد گـوشـۀ ویـران زینب

: امتیاز
نقد و بررسی

بیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

یک طرف داشت سنان باز سنان را می‌زد            یک طرف حرمله هم پیر و جوان را می‌زد

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از وفات

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

پس ازتوآب اگرخوردم ازاین چشمان ترخوردم          گلی هستم که از هر شش جهت به خار برخوردم

برای دلخـوشی دخـتران نیمه جانت بود          دراین یکسال واندی لقمه نانی هم اگر خوردم


چه کارى برمی‌آمد از برادر مُرده‌اى چون من          فقط زانو بغل کردم، فقط خون جگر خوردم

منی که سایه‌ام را مردم کوچه نمی‌دیدند          منی که شش برادر داشتم، حالا نظر خوردم

به نان کوچه و خرمای مردم لب نزد زینب          میان کوفه هر چه خوردم از دست پدرخوردم

نمی‌دانم تو می‌بینی که جایی را نمی‌بینم؟          غروبی داشتم میرفتم از خانه به درخوردم

شب شام غریبانت از این خیمه‌ به آن خیمه          برای هر یتیمی که سپر گشتم سپرخوردم

دلیل تـازیـانـه خـوردن ما گـریـۀ ما بود          ز طفلان بیشتر گریان شدم پس بیشتر خوردم

من پرده نشین را محمل بی‌پرده‌اى دادند          به هر جا که گذر کردم چقدر از رهگذر خوردم

تو و پیراهن پـاره، من و این چادر پاره          تو سنگ از صد نفر خوردى، من از صدها نفر خوردم

ببین این روزها پیراهنم هم رنگ عوض کرده          فقط گرما نخورده بودم آنهم آنقدر خوردم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از شهادت

شاعر : هادی ملک پور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

تا آخرین نفس که توانی در این تن است           داغت امانتی است که همراه با من است

رفـتـی و داغ دامن مـن را رهـا نـکـرد           یاد تو در دل من و اشکم به دامن است


چـون شـمـع ذرّه ذرّه دلـم آب شد ولـی           در من هـنـوز شـعـلۀ امیـد روشن است

جان می‌سپارم و دم آخر دلم خوش است           دیدار تو مقـارن این جان سپـردن است

یک سال و نیم خواهر تو مرد و زنده شد           یک سال و نیم کار دلم غصه خوردن است

سنگ از مصیـبت تو دلـش آب می‌شود           دل‌های دشمـنان تو از جـنس آهـن است

مویی که شـانه بود به آن دست فـاطمه           دیدم که غرق خون شده در چنگ دشمن است

رفتی و بین این همه نـامـرد و بی‌حـیـا           یک مرد هم نبود بگوید مزن زن است

: امتیاز

مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محمد جواد پرچمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

کوکب دردانۀ عصمت نگینش زینب است           آیۀ ایـاک نعـبد، نستعـیـنـش زینب است
رتبه ممسوسۀ فی ذات در تسخیر اوست           جلوۀ مستغرق رب، دستچینش زینب است


کم ندارد چیزی از مادر بزرگش پس بگو           کربلا تا شام، اُمُّ المومنینش زینب است

واقعا زن نیست این، پروردگار مردهاست           انقلاب کربلا مرد آفـرینـش زینب است

خیمه‌های کـربلا اُمُّ البـناتش زینب است           کشته‌های نیـنوا اُمُّ البنـیـنش زینب است

فاطمه زینب حسن زینب پیمبر زینب است           حیدر کرار لحـن آتـشیـنـش زینب است

مستجـیر بیرق عـباس گرچه شد حسین           پرچم صاحب لوا حبل المتینش زینب است

آنکه بین ازدحـام چـشم‌های خـیـره سر           رو گرفت از دشمنان با آستینش زینب است

گرچه در بزم عبـیدالله او پائـین نشست           صبح محشر بانوی بالانشینش زینب است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی و اعتقادی حذف شد

اعتـقـاداً سخت می‌باشد ولی شاید عـلی           گفت در محشر امیرالمومنینش زینب است

مدح و وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ما هـمه نـوکـر دربـار حسین و زینب            نسل در نـسل بـدهکار حسین و زینب
هـمه پشت سر انصار حسین و زینب            الگـوی ماست عـلمدار حسین و زینب


نام ما سیـنـه زن طایـفـه‌ای بی‌هـمـتاست
کربلا، زیـنـبـیه، کعـبه و میـخـانۀ ماست

ما که هستـیم سیه پـوش عـزای زینب            کـاش یک روز بـمیـریم به پای زینب
روز و شب عادت ما گریه برای زینب            هر چه شادی است در عالم به فدای زینب
مـا عــزادار، ولـی تـا بـه ابـد دلـشـادیـم
در غــم عــمـۀ ســادات جــوانـی دادیــم

وای از آن روز که شد بی‌کس و یاور زینب            مانـد تنها وسـط آن هـمه لشکـر زینب
لب گودال، غـریبی، تن بی‌سـر، زینب            خیـره بر پـیکـر زخـمـی برادر زینب
زیر لب فاطمه یا فاطمه با خود می‌خواند
آن همه نیـزه و شمشیر تـنـش را لرزاند

غم او گفتنش حتی به اشاره سخت است            ماجرای بدنی غرق ستاره سخت است
بخدا بوسه زدن بر رگ پاره سخت است            سخن از مرکب ده مرد سواره سخت است
داشت می‌سوخت همه ارض و سما واویلا
یک زن و این همه انـدوه و بـلا واویـلا

روز و شب داشت ازین رسم زمانه گله‌ها            دخـتـر فـاطـمـه شد همسفـر حرمـله‌ها
وای از خواندن روضه وسط هلهله‌ها            آه، بـی‌حـرمـتی کعب نی و سـلسـله‌ها
وای از آتـش اشـرار که سـوزاند پـرش
وسـط کـوچـه و بـازار شکـستـنـد سرش

وای از خون دل و اشک مدام و زینب            وای از آن همه سنگ لب بام و زینب
خیزران، تشت طلا، بزم حرام و زینب            وای از قـصـۀ ویـرانـۀ شـام و زیـنب
دردهـا دارد و نـشنـیـده کـسی فـریـادش
تــا ابـــد داغ رقـــیــه نــرود از یـــادش

دم رفتن چه قدر غـم به دلش جا دارد            قامتی خم شده چون حضرت زهرا دارد
گـلـه پـشـت گـلـه از مـردم دنـیـا دارد            بـه بـغـل پــیــرهـن کـهــنــۀ آقــا دارد
وقت مهمان شدنش پیش حسین و حسن است
گفت لبیک حسین چشم از این دنیا بست

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از شهادت

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

ببین زمانه چه آورده است بر سر من            نشسته گرد اسارت به روی پیکر من
نپرس موی سفیدم نشانۀ چه غمی ست            نپرس از دل خون و نگاه مضطر من


حسین و اکبر و عباس و قاسم و... شده بود            تمام دشت پُـر از لالـه‌هـای پـرپـر من

ورق ورق شده بودی، نرفـته از یـادم            چگـونه جـمع نمودم تو را بـرادر من

تمام جان و دلـم سوخت بعد رفـتن تو            چرا که سایه‌ات افـتاده بود از سر من

به روی تل، دم گودال، پیش طشت طلا            همـیـشه قـبل تر از من رسید مـادر من

نـبـود طاقـت شـرمـنــدگی بـیـشـتـری            هزار شکر نگـفتی کجاست دخـتر من

اگرچه بعد تو یکسال ونیم رفت، هنوز            سری به نیـزه بلـند است در برابر من

: امتیاز

مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

کیست زینب هـمیشه بی‌هـمتا            نــورِ مــســتـورِ عــالــمِ بــالا
کیست زینب نفس نفس حیدر            کیست زینب تپش تپش زهرا


کیست زینب حسینِ پرده نشین            کیست زینب حسن به زیرِ کسا

کیست زینب کسی چه می‌داند؟            غــیـر آن پـنـج آفـتـاب هُــدی
ٰکـیست زینب تـلاطـم عـبـاس            کـیـسـت زیـنـب تـمـوّج دریـا

ذوالـفـقـار عـلـی مـیـان نـیـام             اوجِ نهـج البـلاغـه‌ای شـیـوا

کیست زینب فـراتر از مـریم             روشنی بخشِ هـاجر و حـوّا

کیست زینب حجابِ جلوۀ غیب            صبر اعـظم، صلابت عـظـما

قـلـمـم بـشکـنـد چه می‌گـویـم            من و اوصافِ زینب کـبری؟

من چه گویم که گفت اربـابـم            حـضرت عشق، التماس دعـا

السـلام ای شـکـوه نـام حسین            دومین فـاطـمـه، تـمـامِ حسین

: امتیاز

وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بازهم روضۀ زینب همه جا ریخت بهم            حال و روز همۀ اهل سما ریخت بهم

باز هم پیرهنی را به سر و روش کشید            آسمان تیره شد و حال هوا ریخت بهم


زیر خورشید نشسته به خودش میگوید            به چه جرمی همۀ عزّت ما ریخت بهم؟

اشک هایش چقدر حالت مادر دارد…            آه، از بی‌کسی‌اش کرب و بلا ریخت بهم

لحظۀ آخر عمرش دل او بی‌تاب است            کهـنه پـیراهـنی از آل عـبـا ریخت بهم

می‌رود تا به برادر برسد اما حیف…            گریه‌هـایش همۀ مرثـیه را ریخت بهم

یاد آن لحـظۀ بـی‌طاقـتـی گـودال است            نیزه آمد که تن خـون خـدا ریخت بهم

: امتیاز

مدح و وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مسمط

لحظه‌ها لحظه‌های آخـر بود            آخرین ناله‌های خواهـر بود
خواهری که میان بستر بود            خنجری خشک و دیده‌ای تر بود


چـقـدر سیـنه‌اش مـکـدّر بود
چشم خود چه سخت وا کرده            روی خود را به کربلا کرده
مجـلس روضه را بـپا کرده            بـاز هـم یـادِ بــوریـا کــرده
یادِ بـاغِ گـلی که پـرپـر بود

پلک هایش کمی تکان دارد            رعشه‌ای بیـن بـازوان دارد
پوستی رویِ استخوان دارد            یـادگـاری زِ خـیـزران دارد
چشم از صبح خیره بر در بود

تا عـلی اکـبـرش اذان ندهـد            تا که قاسم رُخی نشان ندهد
تا عـلـمـدار سـایـبـان نـدهـد            تا حسینـش ندیـده جان ندهد
انتظارش چه گریه آور بود

زیـرِ ایـن آفـتـاب می‌سـوزد            تنـش از الـتهـاب می‌سـوزد
یاد عـبـاس و آب می‌سـوزد            مثـلِ رویِ ربـاب می‌سـوزد
یادِ لبهای خشک اصغر بود

میزند شعله مرثـیه خوانـیش            زنـده ماندن شده پشیـمانـیش
مانده زخمی به رویِ پیشانیش            آه از روزِ کوچه گردانـیـش
چـقـدر در مـدیـنـه بهـتر بود

سه بـرادر گرفته هر سو را            و عـلـی هم گرفـته بـازو را
دور تــا دور قــد بــانـــو را            تـــا نـبــیـنـنـد چـــادر او را
آه از آن دم که پیش اکبر بود

ناگهـان یک سپـاه خـنـدیـدند            بـر زنـی بـی‌پـنـاه خـنـدیـدند
او که شد تکـیـه گـاه خندیدند            رو سوی قـتـلـگـاه خـنـدیـدند
بعد از آن نـوبت بـرادر بود

آن همه ازدحـام یادش هست            جمع کوفی و شام یادش هست
چشمهای حـرام یادش هست            حال و روز امام یادش هست
چشمها روی چند دخـتر بود

یک طرف دختری که رفت از حال            یک طرف تلِ خاکی و گودال
زیرِ پایِ جماعـتی خوشحال            یک تن اُفتاده تا شود پـامـال
بـاز دعـوا مـیان لـشکـر بود

جانِ او تا زِ صدر زین اُفتاد            خیمه‌ای شعله ور زمین اُفتاد
نقشِ یک ضربه بر جبین اُفتاد            گیسویی دست آن و این اُفتاد
حـرمله از هـمه جـلـوتر بود

یک نـفـر گـوئـیا سـر آورده            زیر یک شـال خنجـر آورده
ضربه‌ای که به حنجر آورده            عــرقِ شــمــر را در آورده
وای سر روی دست مادر بود

: امتیاز

رباعیات مدح و ولادت امیرالمومنین علیه‌السلام

شاعر : شعرای مختلف نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

نازد به خودش خدا که حـیـدر دارد            دریــای فــضـائـلـی مـطــهّــر دارد

هـمـتـای عــلـی نـخـواهـد آمـد والله            صد بـار اگـر کـعـبـه تـرک بردارد


**********************

سر چشمۀ عشق با عـلی آمده است            گل کرده بهشت تا عـلـی آمده است

شد کـعـبه حـرمـخـانـۀ میـلاد عـلی            کز کعـبه صدای یا عـلی آمده است

**********************

از « عین » علی عـیـون ما بیـنا شد            وز « لام » عـلـی لسان ما گـویا شد

در « یای » علی نـور خـدا را دیدیم            زان نـور مـحـمـد و عـلـی پـیـدا شد

**********************

دل هر چه نظر به وسعت عالم تافت            جز نـور تو در عرصۀ آفاق نـیافت

هـنگـام نـهـادن قـدم بـر سـر خـاک            دیوار حرم به احـتـرام تو شکـافـت

**********************

ناگهان یک صبح زیبا آسمان گل کرده بود            خاک تا هفت آسمان، بغض تغزل کرده بود

حتم دارم در شب میلادت، ای غوغاترین!            حضرت حق نیز در کارش تأمل کرده بود

**********************

چـون نـامـۀ اعـمـال مرا پـیـچـیـدند            بردند و به میـزان عـمل سنجـیـدنـد

بیـش از همه کس گـناه ما بود ولی            ما را به مـحـبـت عـلـی بخـشـیـدنـد

**********************

برخـیـز که قـدسـیـان جوابت بدهند            وز کـوثـر مـعـرفت جوابت بدهـنـد

چون ماه رجب باشد و اعـیاد عـلی            این روز دعـای مستـجـابت بدهـنـد

**********************

من از ازل به مهر علی خو گرفته‌ام            درس خـداشنـاسی و نیـرو گرفـته‌ام

از مـرشد طریـقـت خود شاه لافـتی            خوی محـبـت از کـرم او گـرفـته‌ام

**********************

از کـعـبـۀ حـق بـانگ جـلـی می‌آید            آوای خــوش لــم یــزلــی مــی‌آیـــد

بشنو که سروش وحی حق می‌گوید            آغـــوش گـشـایـیـد عــلـی مــی‌آیــد

**********************

ذکرمن، تسبیح من، ورد زبان من علی است            جان من، جانان من، روح و روان من علیست

تا علی دارم ندارم کار با غیر علی            شکرلله حاصل عمرگران من علیست

**********************

گفتم ز چه کعبه را به عالم شرف است            وان خانه مطاف اهل دل صف به صف است

گفتا که گهر مایۀ ارج صدف است            این عاصمه زادگاه میر نجف است

**********************

هر کس که شود داخل حصن حیدر            ایـمـن بُـوَد از عـذاب روز محـشـر

جز مـهـر عـلـی و آل چـیـزی نـبود            سرمـایـۀ طـوبـا و بهـشت و کـوثـر

**********************

با آمـدنت عـشـق و صفا معـنی شد            گـلـزار جهـان ز مـقـدمت زیـبـا شد
وقـتی که در آغـوش محـمـد بـودی            لـبـهـای تـو بـا کــلام قــرآن وا شـد

**********************

تـا حُـبّ عــلـی و آل او یـافـتــه‌ایــم            کام دل خـویش مـو به مـو یـافـته‌ایم

وز دوستی عـلی و اولاد علی است            در هر دو جهان گر آبـرو یـافـته‌ایم

**********************

آن شب که چراغ کعبه انوار تو بود            جبـریل امین محـرم اسـرار تو بود
دیــدنـد مـحـمـد بـه کـنــار کـعــبــه            مـشتـاق تو و دیـدن رخـسار تو بود

**********************

تاراج دل به تیغ دو ابروی دلبر است            مستی قلب عاشقم از جام کوثر است

بر سر در بهشت خدا حک شده چنین            بختش بلند هر که گرفتار حیدر است

**********************

با شـوکـت بی نـظـیـرش آمد از راه            می آید از آسـمان و در دستـش مـاه
دیـدی که دهان کـعـبه هم وا مانـده            لا حــــول و لا قــــوة إلّا بـــالــلــه

**********************

مـیـدان بـلاغـت است دیـوان عـلـی            کس چون بنهـد قـدم به میدان عـلی

هر نکته که بوی عشق می‌آید از آن            یـا زان محـمـد است یـا زان عـلـی

**********************

آنسان که به جز خدای معبودی نیست             مانند عـلی به کعـبه مـولودی نیست
بر خویش قسم خورده و فرموده خدای             در طاعت بی حب علی سودی نیست

**********************

بر مولد کعبه از دل و جان صلوات             تـقـدیـم به ارواح شهـیدان صلوات

مـیـلاد امـیـر مـؤمـنـان آمـده اسـت            بفرست بر آن گوهـر تابان صلوات

**********************

يا علی ذاتت ثـبوت قـل هـو الله احد            نام تو نـقـش نگـيـن امرِ اَلله الصّمـد

لم يلِد از مادر گيتی و لم يولَد چو تو            در جهان بعد از نبی، مِثلت لهُ كُفواً احد

**********************

حـقّـا كه حـقـيـقـتـاً عـلـی حـق باشد            حق است علی ز حق كه بر حق باشد

ديـديـم خـطـی بـه دفـتـر لـم يـزلـی            حق با عـلی و عـلی مع الحـق باشد

**********************

هر دل كه شكست ره به جايی دارد            هـر اهـل دلـی قــبـلـه نـمـايـی دارد

با آنـكـه بُـوَد قـبـلـۀ ما كـعـبـه ولـی            ايـوان نجـف عَـجـب صفـايـی دارد

**********************

اين گفت: بزرگ و نامدار است علی            آن گفت كه مرد روزگار است علی

امّا به حقيقـت او نه آنست و نه اين            آئـيـنـۀ ذات كـردگـار اسـت عــلــی

**********************  

روز ايجاد كه حق خلقت دنيا می‌كرد            در پسِ پرده، علی بود تماشا می‌كرد

بـلكـه از آيـنـۀ كُـنـتُ نـبـيّاً چو نـبی            سِير در آب و گِل آدم و حوّا می‌كرد

**********************  

بر مخزن غيب، باب مفتوح، عليست            گيتی همه كِشتی و در او نوح، عليست

آن روح كه مبـدأ حـيـات همه است            در قالب آفرينش، آن روح، عليست

**********************

گـفتم كه عـلـی، گـفت بگـو سِـرُّ الله            گـفتم كه عـلی، گـفت بگو عـيـن الله

گفتم كه به وصفش چه بگـويم گفـتا            لا حــــول و لا قــــوة إلّا بـــالــلــه

**********************  

فـرمــود رسـول قــادر لــم يــزلــی            در شأن وصيّ خويش با صوت جلی

افـضل بُـوَد از طاعـت كلّ ثـقـلـيـن            يك ضربت روز خندق از دست علی

: امتیاز

مدح و ولادت امیرالمومنین علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

با آمـدنت عـشـق و صفا معـنی شد            گـلـزار جهـان ز مـقـدمت زیـبـا شد
وقـتی که در آغـوش محـمـد بـودی            لـبـهـای تـو بـا کــلام قــرآن وا شـد


**********************

آن شب که چراغ کعبه انوار تو بود            جبـریل امین محـرم اسـرار تو بود
دیــدنـد مـحـمـد بـه کـنــار کـعــبــه            مـشتـاق تو و دیـدن رخـسار تو بود

**********************

قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد            ایمان به جز از حُبِّ علی پایه ندارد
گـفـتم بـروم سایه لطـفـش بـنـشـیـنم            گفتا که عـلـی نـور بود سـایه ندارد

: امتیاز

مدح و ولادت امیرالمومنین علیه‌السلام

شاعر : علی شهودی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

کـعـبـه آن قـبلـگـه اهـل نـیاز            مـأمن امن و حـریـم اعـجـاز
آنشب آبـستن یک واقـعه بود            غرق درتاب و تب و سوز و گداز


خـبری بود به زیبـایی وحی            که شود نازلِ بر میـر حجاز
نـا گهـان بـنـت اسد وارد شد            رخ نهان ساخته در پردۀ ناز
پرده ناگاه فـرا رفت و دمـید            مهر روی علی آن روح نماز
آشنایی که به غیر از رخ دوست            نکـند نرگـس مستـش را باز
آسمان روزنه‌ای را می‌جست            تا کند رخنه در آن خلوت راز
تا شود شاهد آن طرفه طـلوع            تا نهـد بـر در او روی نـیـاز
در هـوای رخ آن ماه بهشت            می‌کند خـیل مـلائک پـرواز
مهر خواهد که کند در قدمش            فرشی از نور و ضیا پای انداز
آید آن دست حق از پای نفوس            که کند بـنـد ضلالـت را بـاز
می‌کند حـاجت مخـلـوق روا            پـادشاهـی که بود بـنـده نواز
در حـیات کُرۀ خـاک امروز            می‌شود فصل جدیـدی آغـاز
آن دُرِّ در صدف کعـبه نهان            بود درعلم و فضیلت مـمتاز
گوش خواباند مگر کعبه شنید            که چنین می‌رسد از غیب آواز
هـا عَـلـیٌ بَـشَـرٌ کَـیـفَ بَـشر            رَبُّــهُ فِـیــه تَـجَـلّـی وَ ظَـهَــر

: امتیاز

مدح و مناجات با امیرالمومنین علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

روز اول بسته کار عـاشـقی را با خـدا           آنکه پـای نخـل‌های کـوفه رفـته تا خـدا
هر اولوالعزمی که میگویند خاطر خواه اوست           عهد بسته پای عشـقـش با پیمبرها خـدا


همنشین یونس و همراه موسی بین طور           کشتی نوح نـبـی را بوده حـیـدر نـاخـدا
نامۀ خـلق جهان را می‌زند امضا عـلی           نامـۀ اهـل نجـف را می‌زنـد امضا خـدا
یا کـریـم و یا کـریـم یا کریـم و یاعـلـی           یاعـلـی و یـاعـلـی و یاعـلـی و یـا خـدا

مستطیعم! میشوم حاجی شب های نجف
آبروی ما عجـم هایـند عـرب های نجف

اژدها رام است تا او می‌شود منبر نشین           مسجد کوفه رکاب و منـبر مـولا نگـین
می‌رسـد تا پـیـچـش عـمـامۀ او آسـمـان           می‌رسد هر لحظه با منّت به پابوسش زمین
پای او از پایه‌های محکم عرش خداست           دست او در آستین دست خدا در آستین
گرد و خاک مانده بر روی عبای او طلا           نوکران جیره خوار محضرش آقا ترین
حُـبّـهُ جُـنَّـه قـسـیـم نـار و الجَـنَّـه عـلـی           محور و میزان محشر مالک فی یوم دین

مادرم از کودکی داده به من یک یادگار
لافـتی الا عـلـی لاسـیـف الا ذوالـفـقـار

قل هوالله احد همچون خدا یکتا علیست           فوق ایدیهم کلام حق هـی العلیا علیست
لکنت جبریل درمانش فقط در پیش اوست           حضرت استاد بین عـالـم بـالا عـلـیست
حجت الله دل صدیق اکـبـر فـاطمه ست           حجّـت الله دل صدیـقـۀ کـبـری عـلیست
برکت خرمای میثم روزی اشک کمیل           شاه قـنبر نور فضه عزّت اسما علیست
هرچه گفت احمد ز پشت پرده حیدر حرف زد           بر پیمبر فاش شد آن سوی او ادنا علیست

می‌رود سمت خطر با مرگ بازی می‌کند
حرکت نعـلـین او تقـدیـر سازی می‌کند

بند انگشتش به موجودات نعمت می‌دهد           وصلۀ دشداشه‌اش بر خاک زینت می‌دهد
نان خشک سفره او را ملائک می‌برند           سـفـره دار آسمان بـوی قـنـاعت می‌دهد
روزبه را میکشد این سمت و سلمان میکند           قـنبر آواره را یک روزه عزّت می‌دهد
این چه ایثاریست که در لحظه‌های سخت جنگ           ناگهان بر دشمنش شمشیر امانت می‌دهد
ضربه زد تسبیح جن و انس را پایین کشید           ذوالفقارش بر عبادت نیز قیمت می‌دهد

منبر مسجد نـمک گـیر زبـانش می‌شود
زیـنـبـش هم وارث فـن بـیـانش می‌شود

: امتیاز
نقد و بررسی

مستطیعم! میشوم حاجی شب های نجف         آبروی ما عجـم هایـند عـرب های نجف

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

لکنت جبراییل درمانش فقط در پیش اوست         حضرت استاد بین عـالـم بـالا عـلـیست

مدح و ولادت امیرالمومنین علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : ترکیب بند

به لطف خـدا سائـل این درم            هـوای نـجـف آمـده در سـرم

تو ای سـاقـی بـا محـبّـت بـیا            بـده قـطره‌ای از مِیِ کـوثـرم


منم آن زمین خورده روزگار            به عشق تو دادند بـال و پرم

اگـر که شوم عـاشق غیر تو            کند عـاق مـولا، مـرا مـادرم

پـدر مـادر و جـان نـا قـابـلـم            فـدای تو ای خـانـه زاد حـرم

علی یا علی یا علی بوده است            منـاجـات شبـهـای پیـغـمـبرم

تــویـی مـعـنـی اسـم اعـظـم عـلی

محـبّ تـو خـوبـانِ عــالـم عــلــی

تو بودی زمانی که دنیا نبود            نـشـانـی ز آدم وَ حـوّا نـبـود

تو مولـود کعـبه نـبـودی اگر            مقامش که این قدر، بالا نبود

و حـسّی به نـام محـبّت نبود            اگر که مُحبِّ تو زهـرا نبود

مسلمان نبود و مسلمان نمرد            کسی که دلـش با تو آقـا نبود

خـدا این زبـان را نمی‌آفـرید            اگر یا عـلـی ذکر لب ها نبود

تو ساقی کوثر نبودی، بهشت            چـنـین باب میـل دل ما نبـود

غـلامـیِّ تـو سـرنـوشت مـن است

تو هر جا که باشی بهشت من است

تو مـاه شـب تـار پیـغـمـبری            تو آگـه ز اسـرار پیـغـمـبری

خدیجه است همراه و هم سنگرت            تو آن اولیـن یـار پیـغـمـبری

تو السابـقـونی، تو سر حلـقـۀ            تـمـامیِ انـصــارِ پیـغـمـبری

به کوری چـشم فلان و فلان            همیشه تو غمخوار پیغمبری

حریـف محـمد نـگـردد کسی            اگر تو عـلـمـدار پیـغـمـبری

نـدیـده زمـانـه شـکـسـتـت عـــلـی

بُـوَد قـهـرمـانی به دسـتـت عـلــی

تو والایی و صاحب پرچمی            ولیـعـهـد پـیـغـمـبـر اکــرمی

تویی اولین قـاری مـومـنـون           تو بالاتـر از درک هر آدمی

ز اسمت همه معجزه دیده‌اند            تو ذکر لب هـر مسیحـا دمی

تویی چـارۀ کـل بـیچـارگـان            به درد بــدون دوا مـرهـمـی

چه سری است پنهان به خاک نجف            رَوَد از دل زائرت هر غمی

درِ خـانـۀ تو هـمـه راحـتـنـد            تو خاکی ترین شاه این عالمی

تـو بـر قـاتـلـت هـم وفـا می‌کـنـی

به هر کـس که آمد عـطا می‌کـنی

تو ایمان، تو قبله، تو قرآن من            تو سبحانَ سبحانَ سبحانِ من

تو صاحب، تو سرور، تو آقای من            تو دلبر، تو مولا، تو سلطان من

تو مشکل گشا، مهربان، با وفا            تو مرهم، تو چاره، تو درمان من

الـهـی نـگـردد جـدا یا عـلـی            ز دامـان لطف تو دستان من

چه کردند پیغمبران با همین            علی جان علی جان علی جان من

مرا زاده مادر که روزی شود            فـدای سر قـنـبـرت جـان من

مـنـم سـخـت، محـتـاج احـسان تو

غـــلامــم غــلام غــلامـــان تـــو

جهان بـندۀ مصطـفی و عـلی            نمک گیر خیر النـساء و علی

بهشت است جایی که اهلش شوند            همه سر به راه خـدا و عـلی

شنیدم که بود از ازل ارتباط            مـیــان هـمـه انـبـیـا و عـلـی

امان از کسانی که سر در گمند            مـیـان مـعــاویـه‌هـا و عــلـی

الهـی بگـیریم، ما رنگ و بو            ز مــردان بـی‌ادعــا و عـلـی

عـلـی بـنـدۀ مـال دنـیـا نـبـود            حـقـوق نجـومی کجا و عـلی

عـلـی ظـلـم در حـق مـلت نـکـرد

به امـوال مـردم خـیـانـت نـکــرد

عـلی با محبّت، عـلـی با وفـا            علی سفره دار و خدای عطا

علی خون دل‌های بسیار خورد            که اسـلام، حـالا شده دین ما

اگر خسته از ظلم هر ظالمی            علی را بزن مثل زهرا صدا

به نام عـلی دل به دریا زدند            تــمــام شــهــیــدان راه خــدا

نوشته است تاریخ رأس حسین            به جرم علی دوستی شد جدا

چه بی‌کس شده مثل حیدر، حسین

زند دست و پا، زیر خنجر، حسین

: امتیاز

مدح و ولادت امیرالمومنین علیه‌السلام

شاعر : احسان پیریایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

سپیده سرزده بود از کرانه‌ها کم و بیش            نشد به شعر کشم پای وصف حق را پیش

نشسته، خسته، پریشان، کنار دفتر خویش            زدم دو دست توسل به عقل دوراندیش


"چـراغ مُـرده کجـا شـمع آفـتـاب کجا

ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا "

کرانه‌های افـق رنگ مهـربانی داشت            زمینِ بیـت، تـمـنـای میـزبـانـی داشت

خـدا برای بشر فـیض آسـمانی داشت            ز ساق عرش، خبرهای آنچنانی داشت

صدای هـلهـله از بـطن عـرش می‌آمد

عزیـزِ عـرش، به دیـدار فـرش می‌آمد

بـبـین که لـرزه بر انـدام کعـبـه افـتاده            دعای فـاطمه بر سنگِ کعبه جان داده

شکـسـته رکـن و به حـال قـیـام آمـاده            و بیت، غـرق تـمـاشای سـاقـی و بـاده

به جای جای حرم، نقش تو نشانۀ توست

"کرم نما و فرودآ که خانه خانۀ توست"

دخـیـل بسته حجـر در کـنار دیـوارش            به انـتظار نـشـسته به شـوق دیـدارش

نهاده گوش به دیوار و مست گفتارش            علیست گرم سخن، یا که حیِّ دادارش؟

سه روز کعبه به دور سرش طواف کند

به برتری عـلـی از خود اعـتراف کند

دوباره کعبه ترک خورد و خانه غوغا شد            سه روز بعد حـرم گـرم در تماشا شد

زمینِ تـب زده آن دم شبـیـه دریـا شـد            که روی مـادر شـیـر خـدا هـویـدا شـد

خـبـرتـرین خـبـرِ روزگـار آمد و بس

بـرای عـالـمـیـان افـتـخـار آمـد و بس

: امتیاز

مدح و ولادت امیرالمومنین علیه‌السلام

شاعر : علیرضا وفایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

جای دارد که به یُمنِ قـدمش در کعبه            جایِ این پارچه و خِشت شَوَد زر کعبه

اولین خِشت مسلمانیِ ما را بِگـذاشت            اولین بار که پا زد به زمین در کعبه


دامنِ کعبه به عزیٰ و هُبَل ننگین بود            بت شکـن آمد و گـردیـد مطهّـر کعبه

کعبه آنروز دعا کرد که: نَوِّر وجهی!            ز جـمـال عـلـوی گشت مـنـوّر کعـبه

جـای دارد بـنـویـسنـد مـورخ هـا هـم            از سـرِ ذوق درآورد دو تا پر کعـبـه

فـاطـمه بنت اسـد بود و اسد هم آورد            که ترک خورده از این هیبت حیدر کعبه

به خداوندِ همین کعبه قسم کارِ علیست            سجده کردند اگر خـلقِ خـدا بر کعـبه

: امتیاز

مدح و ولادت امیرالمومنین علیه‌السلام

شاعر : سید حمیدرضا برقعی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل مثنوی

ذرّه ذرّه همه دنـیا به جـنـون آمده بود            روح از پیکـرۀ کعـبـه برون آمده بود

روشنا ریخت به افلاک حلولش آن روز            کعبه برخاست به اجلال نزولش آن روز


عشق او بر دل سنگی‌‌ِ حرم غالب شد            قـبـله مـایـل به عـلـی بن ابی طالب شد

از دل خانه علی رفت و حرم با او رفت            کعبه در بدرقه‌اش چند قدم با او رفت

قفس کعبه شکسته است دم پرواز است            برو از کعبه که آغوش محمد باز است

آیـنــه هـسـتـی و با آیـنـه بـایـد بـاشـی            خـانـه زادِ پـســر آمــنـه بــایـد بــاشـی

همۀ غـائـلـه‌ها گـشت فـرامـوشِ نـبـی            کودکی‌های علی پُر شد از آغوش نبی

مستی اهل سماوات دوچندان شده است            عطر گیسوی علی خورده به تن پوش نبی

تا بچـیند رطب تـازه‌ای از باغ بهشت            رفته دردانه کعـبـه به سـر دوش نـبی

که نبی بوده فقط این همه سرمست علی            که علی بوده فقط آن همه مدهوش نبی

چـشم در چـشم عـلـی، آیـنـه در آیـیـنه            حرف ها می‌زند اینک لب خاموش نبی

دور از من مشو ای محو تماشای تو من            نگران می‌شوم از دور شدن‌های تو من

می‌نـشیـنـم به تـمـاشـای تو تنهـا، آری            هر زمان خـسته‌ام از مـردم دنیا، آری

بر مکـافات زمین با تو دلـم غالب شد            هـمـۀ دهـر اگر شعـب ابی طـالـب شد

خـوب شد آمدی ای معـنی بی‌هـمتایی            بی‌تو هر آیـنه می‌مُـردم از این تنهایی

دین اسلام در آن روز که بازار نداشت            یوسـفی بود ولی هیچ خـریدار نداشت

اول آنکس که خریدار شدش حیدر بود            باعث گرمی بـازار شدش حـیـدر بود

وحی می‌بارد و من دوخته‌ام دیده به تو            تو به اسلام؟ نه! اسـلام گرایـیده به تو

در زمین دلخوش از اینم که تویی همسفرم            از رسـولان دگر با تو اولوالعـزم ترم

می‌رود قـصه ما سوی سرانجـام آرام            دفـتر قـصه ورق می‌خـورد آرام آرام

: امتیاز

مدح و ولادت امیرالمومنین علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثمن

کعـبـه امشب در تـو مـرآت هـوالله آمـده           آفــتـاب طـلـعـت مـعــبـود بـا مــاه آمـده
روح شو سر تا قدم آغوش جان را باز کن           خانه زینت کن که صاحب‌خانه از راه آمده


با تمام رکن‌هـایت ذکـر یـا حـیـدر بـگـو           صبح امیـدت در آغـوش سحـرگـاه ‌آمده

خشت خشت کعبه را آید به گوش این زمزمه
مــادرِ جـان مـحـمّـد ادخـلـی یـا فــاطــمـه

الله الله ای حـرم امـشب تـمـاشـایی شدی           بود قدرت گم ولی امشب شناسایی شدی
بـا امـیــرالـمـؤمـنـیـن از انـبـیـا و اولـیـا           دل ربـودی همچنان گرم دل‌آرایی شدی

نور زهرا ریخته از عرش اعلا بر سرت           پای تا سر غرق در انوار زهرایی شدی

فـاطــمـه، روشنـگـر اهـل یـقـیـن آورده‌ای
مرحـبـا با خود امـیـرالـمـؤمنـیـن آورده‌ای

ای حرم! مرآت رب‌العالمین است این پسر           جان احمد، روح قرآن، رکن دین است این پسر
ظاهـراً یک کودک نوزاد می‌بـیـنی ورا           در حقیقت مرشد روح‌‌الامین است این پسر
مؤمنین از چار سو دور حرم گردید جمع           ای همه مؤمن امیرالمؤمنین است این پسر

دیده روشن ای حَجَر ای حِجر ای رکن ای مقام
یک صـدا بـا همدگـر گویید یا حـیدر سلام

می‌رود امشب به بام آسمان نور از حرم           با گل لبخند روید جای گل، حور از حرم
کوه‌های مکـه بگرفـتـند ذکر « یا عـلی»           در زمین برخواسته تا آسمان شور از حرم
تا خـدا از میـهـمـان خـود پـذیـرایی کـند           ای همه اهل حرم دور از حرم دور از حرم

کعبه می‌گوید که دور کعبه را خلوت کنید
حلقه‌حلقه با هم از مولا عـلی صحبت کنید

سنگ‌های مشعر امشب ذکرشان یا حیدر است           هم صفا هم مروه امشب سعیشان با حیدر است
چار رکن کعـبه افـتـادنـد بر پـای عـلـی           در درون بیت حتی ذکر بت‌ها حیدر است
نقش بسته روی هر سنگ حرم با خط نور           میهمان ذات پاک حق‌تعالی حـیـدر است

خالـق دادار خـلـوت کرده امشب با عـلـی
یا عـلـی و یـا عـلـی و یـا عـلـی و یـا عـلـی

کعبه سینه چاک کن تا حیدر آید از حرم           جان ختم‌الـمرسلین با مـادر آید از حـرم
مرتضی از کعبه می‌آید برون باور کنید           روی دست آمنـه، پیـغـمـبر آید از حـرم
گر نبودی کفر، می‌گفتم به جرأت این کلام           در لـبـاس بـنـده حـیِّ داور آیـد از حـرم

اهـل مکـه وجـه رب‌العـالـمـین را بنگـرید
مـؤمنـین روی امیـرالمـؤمنـین را بنگـرید

عـیـسی مـریـم بیا جان پـیـمـبر را ببـین           چشم شو سر تا قدم روح مصوّر را ببین
مریم امشب بوسه بر‌گیر از جبین فاطمه           عزّت اقـبـال آن فـرخـنـده مادر را ببـین
فـاطـمـه بنت اسد امشب شـدی اُم‌ُّ الاسـد           بر فـراز دست، شیر حـیِّ داور را بـبـین

می‌سزد امشب به کعبه ناز بر مـریـم کنی
ناز بـر آدم فـروشـی، فخـر بـر عـالم کـنی

یـا مـحـمّـد یا محـمّـد جـان جـانـت آمـده           ای سـراپـا روح، مـیــلاد روانـت آمــده
ذوالفقار نصرتت گردیده بیرون از غلاف           هــمـره بـنـت اســد شـیـر ژیـانـت آمــده
جـانـشـین و ابـن عـمّ، فـرمانـدۀ کـل قـوا           سـیــد و مــولای کــل خــانـدانـت آمــده

اذن ده تا از دهـان گوهـر فـشانـد در برت
گرچه خود قرآن بوَد قرآن بخواند در برت

ای سراپا عضو عضوت آیت محکم علی           مـهـر تـو آب حـیـات عـالـم و آدم عـلـی
هم تو خود عبد رسول‌الله خواندی خویش را           هـم خـداونـدیـت داده خـالـق عـالم عـلـی
جز تو و احمد که یک جانید با هم در دو تن           انـبـیـا آرنـد در پـیـش جـلالت کـم عـلـی

پـیـشتـر از صبـح خلقـت با محـمّـد زیستی
ای عـلـی گر تو محـمّد نیستی، پس کیستی؟

گر نـمی‌دیدم که پیشانی نهادی بر زمین           فاش می‌گـفـتم خـدایـی یا امیـرالمـؤمنین

هرکه هستم هرچه هستم، مهر تو دین من است           دین همین است و همین است و همین است و همین
دوستـت دارم اگـر سـر تـا به پـا آلـوده‌ام           دامـن آلــوده‌ام دیـدی دلــم را هـم بـبـیـن

نیت و تکـبیـر و تـسبـیح و قـیـام من تویی
گر به دوزخ هم روم گویم امـام من تـویی
تو کریم عالم استی و کرامت حق توست           اختیار نار و جنّت در قیامت حق توست
دسـتـگـیــری از تــمـام انـبـیــا و اولـیــا           چون کنی در عرصۀ محشر اقامت حق توست
گر هزاران بار غصب حق تو مردم کنند           غاصب حق تو می‌داند امامت حق توست

جـانـشـیـن هـر دو دنـیــایـی رسـول‌الله را
نـسـبت هـارون به مـوسـایی رسول‌الله را

چه شوی خانه‌نشین، چه برکشی تیغ از نیام           چه بری نان یتیمان، چه به کف‌گیری زمام
بـه خــدا و انــبــیـا و اولـیــای او قـســم           تو امـامی تو امـامی تو امـامـی تو امـام
تو امیـرالـمـؤمنـیـنی یا امیـرالـمـؤمنـیـن           جز به تو نام امیـرالمـؤمنین باشد حـرام

ذکر آدم، ذکر خاتـم، ذکر عـالم، نام توست
خواندم و دیدم تمام نخل «میثم» نام توست

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

جـانـشـین و بـن عـمّ و فـرمانـدۀ کل قوا           سـیــد و مــولای کــل خــانـدانـت آمــده

گر هزاران بار غصب امامت حق توست           غاصب حق تو می‌داند امامت حق توست

مدح و ولادت امیرالمومنین علیه‌السلام

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

هـر کـه از قـافـلـۀ یـار جـدا مـی‌گـردد            عاقـبت اهل دو رنگی و ریا می‌گردد

گــره اهــل ولا کــور اگـر بـاشـد هـم            با نـگـاه عـلـی و فـاطـمه وا می‌گـردد


عبد آلـوده نفـس هم بکـشد پیش عـلـی            پـاک تـر از هـمـۀ آیــنـه‌هـا مـی‌گــردد

هرکسی روبروی نام علی سر خم کرد            در قـنـوت سـحـر فـاطمه جا می‌گردد

هرکسی مست علی نیست بداند این را            تا خود حـشـر گـرفـتـار بـلا می‌گـردد

هرکسی قطره‌ای از جام ولایت بچشد            عـلـوی می‌شـود و از عـرفـا می‌گـردد

تَرَک خانۀ کعـبه به دو عـالـم فـهـماند            دل که بشکست فقط جای خدا می‌گردد

عشق مولا گهر و سینه من هم صدف است

دل من قبله نماییست که سمت نجف است

نام مولاست که هر لحظه گره باز کند            در دل حیـدریون شور جنون ساز کند

جای دارد دل هر کس که در آن مهر علیست            روز محـشر به بهشت ازلی نـاز کـند

شب معراج هم انگار نبی گـفت عـلی            تا که از خاک شود کنده و پـرواز کند

شیعه با نام علی رقص جنون می‌گیرد            این فقط نام علی هست که اعجاز کند

سالی یک مرتبه آنهم شب میلاد عـلی            نذر کرده ست خود کعبه دهن باز کند

یاعلی عرش نشسته ست به امیدی که            قـد و بـالای تو را بـاز بـرانـداز کـنـد

مصطفی شمس بهشت است اگر ماه تویی

او رسـول است اگـر پس ولی الله تـویی

غیرت حـیـدری تو دل کـوثـر را بُرد            مصطفی با تو فـقط نام بـرادر را بُرد

شب معراج به سوی حـرم قـرب خـدا            با پـر نـام تو جـبـریل پـیـمـبـر را بُرد

آمـدی دردل میـدان و هـمه تـرسیـدنـد            نعرۀ حیدری‌ات زَهـرۀ لشکـر را بُرد

ذوالفقار تو خودش کار خودش را بلد است            با مدد از نفـست باد شد و سر را بُرد

لشگری از غضب مالک اشتر ترسید            چونکه نام اسـدالـلـهـی حـیـدر را بُرد

موقع چـرخـش تـیغ تو زمـان مـی‌لـرزد

پـلک برهـم بزنی قـلب جهـان می‌لـرزد

گِـل ما روز ازل تـشنـۀ بـاران تـو شد            خود حـق شیـفـتۀ اینهمه ایـمان تو شد

تو اگر شکل خدایی خود او خواسته است            به کسی چه که اگر قبله مسلمان تو شد

تو علی هستی و عالم همگی حـیرانند            که چگونه خود معبود تو حیران تو شد

نـمـک سـفـرۀ تو روزی عـالـم را داد            آدم این شد که نمک گیر تو و نان تو شد

دست تو دست خدائـیست یـدالله، عـلی            هرکه از علم غنی شد ز گدایان تو شد

همه گـفـتـه تو مهـمان دل کعـبـه شدی            کس نفهمید که کعبه ست که مهمان تو شد

تو خودت کعبه‌ای و کعبه فقط از سنگ است

گشتن دور حرم بی‌تو علی جان ننگ است

عـارفـان باده می‌آرند ز دریای نجـف            بسکه ذکرت برکت داده به شبهای نجف

از همان روز که پا بر سر این خاک زدی            معدن دُر نجف گـشته همه جای نجف

آرزوی دلـم این است که روی قـبـرم            بنـویـسـند مـرا هم عـبـد مـولای نجف

چـقـدر گـوشۀ ایـوان طـلا می‌چـسـبـد            بنـشینی سحری و بخوری چای نجف

کاش می‌شد بنویسند در این ماه رجب            یک سفـر کـربـبـلا البته فـردای نجف

کاش می‌شد بشود قـبر من سوخته دل            در میان حـرم حـیـدر و بـابـای نجـف

من نجف باشم اگر تا به سحـر می‌خوانم

هـا عـلـی بـشـر کـیـف بـشـر می‌خـوانـم

: امتیاز

مدح و ولادت امیرالمومنین علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مسدس ترکیب

صحرای حجاز آمده رشك ارم امشب            عـالـم همه گـردیده محیط كـرم امشب

تكـبـیر بگـوئید حـرم شد حـرم امشب            بیش از همه شب گشت حرم محترم امشب


در خانه زده صاحب‌خـانه قـدم امشب            بت‌ها همه گشتند به تعظیم خـم امشب

در سـیـزده مــاه رجـب مــاه مـبـارك

مـیـلاد عــلــی در حــرم‌الله مــبــارك

این جان جهان است فـدا باد جهـانـش            در قلب رُسُل چار كتاب است به شأنش

داده است خداوند به هر عصر نشانش            ریـزد دُر تـوحـیـد و نبـوّت ز دهانش

پـیـوستـه بُـوَد نـام مـحـمـد به زبـانـش            ای كعبه در آغوش به بر گیر چو جانش

گـلـبـوسه بـزن صورت الله صمـد را

تـبـریـك بـگـو فـاطـمـۀ بـنـت اسـد را

اركان حرم راست به سر شور ولایت            بت‌ها همه گـشتـند به تـوحـیـد هـدایت

زمزم به دوصد زمزمه كرده است روایت            كامشب به حرم نور علی گشته عنایت

نـوری كه نه مبدأ بود آن را نه نهایت            كز نـور الـهـی كـند این نـور حـكـایت

این نور همان است كه پیش از گِل آدم

تــابــیــد ز حُــســن ازلــی در دِل آدم

این نـور فـروغ بـصر آدم و حـوّاست            این نور همان راهبر نوح به دریاست

این نـور تجلای خـدا در دل سیـناست            این نور عیان جلوۀ حق در یَد بیضاست

این نور همان معجزۀ فیض مسیحاست            این نور خطابی است كه در طور به موساست

این نور فروغی است كه در غیب نهان بود

این نور چراغی است كه در عرش عیان بود

ای بحر تجلای اَزَل، این گهـر توست            ای معجزۀ صُنع خـدا، این اثر توست

ای روح‌الامین، مرشد تو راهبر توست            ای بیت، جـمـال اَحــدِ دادگـر تـوسـت

ای آدم پاكیزه سرشت این پدر توست            ای فـاطـمۀ بنت اسد این پـسر تـوست

بـر روی دو دسـت تـو یـدالله مـبـارك

دیــدار جـمــال اســـد الــلـه مــبـــارك

آغوش گـشوده است ز هم بیت‌الاهـش            كعـبـه، حـرم امن خـدا شد به پـناهـش

اركـان حـرم تـشنـۀ یك نـیـم نگـاهـش            مادر شده محو شرف و عزّت و جاهش

در پـاكی و در زهـد، خداوند گواهـش            پـیـغـمبر اسـلام بود چـشـم به راهـش

تا بـار دگـر روح شـریـفـش به تن آید

بر یـاری او حـیـدر خـیـبـر شـكـن آید

افـتـاده نفـس در دل خـلقـت به شماره            از چـشم سـماوات روان گـشته ستاره

مَه خـندد و خـورشید شده محو نظاره            جـبـریـل به دیـوار حـرم كـرده اشاره

وز شوق گـریبان حـرم گـشته چو پاره            تـا جـلـوه كـنـد روی خـداونـد دوبـاره

ای اهـل حـرم بـاز حـرم مـحـتـرم آمد

تـكـبـیـر بـگـوئـیـد عـلـی از حـرم آمد

این است كه دیدند به هر عصر عیانش            این است كه پیوسته زمانهاست زمانش

این است كه برتر ز مكانهاست مكانش            آیــات خـدا ریـخـتـه از دُرج دهـانـش

پـیـوستـه بـود نـام مـحـمـد به زبـانـش            بگرفته به بر خواجۀ لولاك چو جانش

لبهـاش گـل انـداخـتـه از بوسۀ احـمـد

انگـار كه قـرآن شده نازل به مـحـمـد

این است كه سر تا به قدم جان رسول است            شمشیر خدا، شیر خروشان رسول است

چون خرمن گل زینت دامان رسول است            از كودكی خویش نگهبان رسول است

قدر و نبأ و فاطر و فرقان رسول است            قـدرش بشناسید كه قـرآن رسول است

قـرآن كه ز آغـاز به احـمد شده نـازل

بر قـلب وی، از قلب محـمد شده نازل

ای بـنــدگـی درگـه تـو روح سـیـادت            ای مهـر تو امـضای قـبـولی عـبـادت

خوبان جهان را به درت روی ارادت            توحید به توحـید تو داده است شهادت

بی‌دوستی‌ات خـلـق نگـردیـده سعادت            از یـمـن قـدوم تو حـرم یـافـت ولادت

تو شیـر خـدایـی و محـمـد به تو نازد

و الله قـسـم خـالـق سـرمـد به تو نـازد

ما مهـر تو با شـیـر گـرفـتـیـم ز مـادر            بی‌مهـر تو ما را نبـود روح به پـیكـر

جایی كه بود پـای تو بر دوش پیـمـبر            كـس را نـبـود گـفـتـن مـدح تو میـسّـر

اوصـاف تو را گـفـته خـداونـد مكـرّر            گـیـرم كه ببارد ز دهـان هـمـه گوهـر

با هـیـچ زبـان گـفـتن مـدح تـو نـشایـد

میثم چه بگـوید چه بخواند چه سراید؟

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد زیرا هم از نظر معنایی با مشکل مواجه شده است و هم از نظر قافیه تکرار کلمه است لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

وز شوق گـریبان حـرم گـشته دوبـاره            تـا جـلـوه كـنـد روی خـداونـد دوبـاره